تبلیغات
نویسندگان
صفحات جانبی
درباره ما
امکانات جانبی
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 48
بازدید هفته : 146
بازدید ماه : 171
بازدید کل : 29446
تعداد مطالب : 107
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
<-PollItems-> |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
جستجو
نویسنده : mohammad zoormand
بازدید :651
10 لغت مفید در زبان انگلیسی1 (ten useful words in english language1)


تفاوت بین clean و difference between clean & cleans) cleans)
مطمئنا تا به حال بارها و بارها از لغت clean که معنی "پاک و تمیز کردن" داره استفاده کردین.. ولی شاید کمترتون لغت cleans رو شنیده باشین.. cleans هم معنی "پاک و تمیز کردن" رو میده با این تفاوت که از این لغت توی متون رسمی استفاده میشه اما توی مکالمات عامیانه و روزمره از clean استفاده میشه..
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر1391ساعت 10:1 توسط سعید | نظر بدهید/سوال بپرسید
اعداد بزرگ در انگلیسی بریتانیایی و آمریکایی (large numbers in British & American english)
سلام.. جودل زیر لغت اعداد بزرگ یا به قولی اعداد نجومی رو توی بریتیش انگلیش و آمریکن انگلیش بیان میکنه.. شاید به دردتون بخوره..
.American E |
.British E |
عدد به رقم |
عدد به حروف |
one million |
one million |
6^10 * 1 |
یک میلیون |
one billion |
one thousand million |
9^10 * 1 |
یک میلیارد |
one trillion |
one billion |
12^10 * 1 |
یک تریلیون |
one quadrillion |
one thousand billion |
15^10 * 1 |
یک تریلیارد |
one quintillion |
one trillion |
18^10 * 1 |
یک کوئینتیلیون! |
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در یکشنبه 26 آذر1391ساعت 10:18 توسط سعید | 1 نظر/سوال
اسامی پیامبران در زبان انگلیسی (prophets' names in english language)
سلام.. اسم پیامبر های بزرگ رو به انگلیسی براتون مینویسم.. املاهاش رو بدونین ضرر نداره..
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
نام پیامبر |
prophet's name |
نوح |
Noah |
ابراهیم |
Abraham |
موسی |
Moses |
عیسی |
Jesus |
محمد |
Muhammad |
سلیمان |
Solomon |
اسماعیل |
Ismail |
یعقوب |
Jacob |
یونس |
Jonah |
یحیی |
Yjyy |
زکریا |
Zechariah |
داود |
Dawood |
هود |
Hood |
هارون |
Aaron |
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در جمعه 24 آذر1391ساعت 9:1 توسط سعید | نظر بدهید/سوال بپرسید
10 لغت مفید در زبان انگلیسی2 (ten useful words in english language2)
سلام.. امشب میخام ده تا لغت باحال از دفترچه لغتم که قبلا هم تعریفشو واستون کرده بودم (توی پست تاریخ 3 مرداد 91) براتون بنویسم.. امیدوارم به کارتون بیاد..
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
word |
معنی |
word |
معنی |
fussy |
وسواسی |
abuse |
سوء استفاده کردن |
motto |
شعار |
charm |
افسون، طلسم |
swear in God |
به خدا قسم |
yuck |
زهرمار |
widower |
بی زن |
court |
دادگاه |
widow |
بیوه |
rush |
شلوغ پلوغ |
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در سه شنبه 21 آذر1391ساعت 22:13 توسط سعید | 1 نظر/سوال
نام وزارتخانه ها به زبان انگلیسی (names of ministries in english language)
ترجمه اسم وزارتخونه ها رو تو این پست قرار دادم... شاید به دردتون بخوره..
البته وزارتخونه های قدیم توی جدول آورده شده.. (ادغام شده ها وجود ندارن!!)
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی |
Ministry of Health, Treatment and Medical Training |
وزارت آموزش و پرورش |
Ministry of Education |
وزارت ارشاد اسلامی |
Ministry of Islamic Guidance |
وزارت اقتصاد و دارایی |
Ministry of Economy and Finance |
وزارت اطلاعات |
Ministry of Information |
وزارت تعاون |
Ministry of Cooperation |
وزارت دادگستری |
Ministry of Justice |
وزارت راه و ترابری |
Ministry of Roads and Transportation |
وزارت کار و امور اجتماعی |
Ministry of Labor and Social Affairs |
وزارت کشور |
Ministry of the Interior |
وزارت نفت |
Ministry of Oil |
وزارت بازرگانی |
Ministry of Commerce |
وزارت صنایع |
Ministry of Industry |
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در سه شنبه 11 مهر1391ساعت 21:37 توسط سعید | نظر بدهید/سوال بپرسید
اصطلاحات انتهای نامه ها در زبان انگلیسی (terms of letters' ending in english language)
سلام.. موقع نوشتن نامه ها تو زبان انگلیسی معمولا آخر نامه ها یه اصلاح خاصی که مضمون ارادتمند بودن فرستنده نسبت به گیرنده داره وجود داره.. جدول زیر حاوی این اصلاحاته که می تونین تو نامه هاتون به کار ببرین..
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
ارادتمند شما |
Yours faithfully |
ارادتمند شما |
Yours sincerely |
با احترام |
Yours respectfully |
با احترامصمیمانه |
Yours cordially |
با احترامومحبت |
Yours affectionately |
ارادتمند شما |
Yours truly |
از روی علاقه |
Fondly |
با سپاس |
Gratefully |
با احترام |
Best regards |
با بهترین آرزوها |
Best wishes |
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در چهارشنبه 22 شهریور1391ساعت 9:39 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
تولد، ازدواج و مرگ در زبان انگلیسی (birth, marriage & death in english language)
سلام.. لغات و عبارات این پست اختصاص داره به مکالمات مربوط به تولد، ازدواج و مرگ..
تولد (birth):
- اگر زنی به اسم Diana دیروز فرزندی زاییده باشه به صورت زیر میگیم:
Diana had a baby yesterday.
- اگه این نوزاد ساعت 1:15 صبح دیوز به دنیا اومده باشه به صورت زیر بیان می کنیم:
It was born at 1.15 yesterday morning.
- و اگه وزن نوزاد 3 کیلو باشه به صورت زیر میگیم:
It weighed 3 kilograms.
- اگه والدینش قصد دارن اسمشو John بذارن به شیوه زیر میگیم:
They are going to call him John.
- روز تولد: birthday
ازدواج (marriage):
- مجرد: single - متاهل: married
- کسی که همسرش مُرده باشه: widowed
- کسی که از همسرش جدا شده باشه (مطلق/مطلقه): separated / divorced
- مراسم عروسی: wedding - عروس: bride - داماد: bride / groom
- فرض کنیم Bill و Sarah همسر باشن.. عبارات زیر رو داریم:
Bill & Sarah got married. .بیل و سارا ازدواج کردند
Sarah got married to Bill. ** .سارا با بیل ازدواج کرد
They (got) married on church. .آنها در کلیسا ازدواج کردند
They went on honeymoon to Brazil. .آنها برای ماه عسل به برزیل رفتند
They were married for twenty years. .آنها به مدت 20 سال همسر هم بودند
** دقت کنید که در این جمله نباید به جای to از with استفاده کنید..
مرگ (death):
عبارات زیر رو داریم:
Bill became ill. .بیل مریض شد
He died last year. .او سال پیش مُرد
He died of heart attack. .او بر اثر حمله قلبی مُرد
Now Bill is dead. .حالا بیل مُرده است
- مراسم تدفین: funeral - قبر: grave
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در شنبه 4 شهریور1391ساعت 20:33 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
کارهای روزانه (روزمره) در زبان انگلیسی (everyday things in english language)
سلام.. بعضی کارها هستن که اکثر آدمها اونارو هر روز انجام میدن.. توی این پست میخام این کارها و اعمال رو به زبان انگلیسی براتون بیارم..
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
بیدار شدن |
wake up |
بلند شدن |
get up |
به حمام رفتن |
go to the bathroom |
دوش گرفتن |
have a shower |
صبحانه خوردن |
have breakfast |
به رادیو گوش کردن |
listen to the radio |
سرکار رفتن |
go to work |
به خانه آمدن |
come home |
شام درست کردن |
make dinner |
به کسی زنگ زدن |
phone a person |
تلویزیون تماشا کردن |
watch TV |
به تختخواب رفتن |
go to bed |
لباس شستن |
wash clothes |
خانه را تمیز کردن |
clean the house |
به پیاده روی رفتن |
go for a walk |
نامه نوشتن |
write letter |
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در جمعه 3 شهریور1391ساعت 9:45 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
افعال عبارتی (دو قسمتی(بخشی) و چند قسمتی (بخشی)) در زبان انگلیسی (phrasal verbs in english language)
سلام. این پست اختصاص داره به معرفی افعال عبارتی یا همون افعال دو یا چند بخشی..
افعال عبارتی از بیش از یک کلمه ساخته شده اند که به این افعال دوبخشی یا چند بخشی می گوییم. این افعال به گونه ای است که هر بخش آن معنای کاملا متفاوتی با معنای فعل تشکیل شده دارد. در این پست برخی از این افعال را معرفی کرده و معنای آنها را درج میکنیم تا با آنها آشناتر شوید.
برخی افعالی عبارتی قابل تفکیک هستند و برخی این طور نیستند. افعال عبارتی می تواند شامل فعل و حرف اضافه یا فعل و قید باشد. برخی افعال عبارتی می توانند مفعول بگیرند و برخی می توانند مفعول نگیرند.
چون معنی افعال عبارتی را نمی توان با دانستن معانی بخش های چند گانه ان تشخیص داد لذا بهتر است تا جایی که می توان این افعال را به خاطر سپرد.
افعالی عبارتی (دوبخشی و چند بخشی) تشکیل شده با come:
فعل |
معنی |
come across |
به تصادف دیدن / کشف کردن |
come away |
ترک کردن |
come back |
برگشتن |
come by |
کسب کردن |
come down |
نزول کردن / فرود آمدن |
come into |
به ارث بردن |
come off |
موفق شدن / جدا کردن |
come out |
پدیدار شدن / ناپدید شدن |
come out with |
گفتن |
come over |
ملاقات کردن |
come round |
به هوش آمدن |
come up |
یادآور شدن / ذکر کردن |
come up to |
برابر بودن |
come up with |
ریشه گرفتن |
افعالی عبارتی (دوبخشی و چند بخشی) تشکیل شده با take:
فعل |
معنی |
take after |
به یاد آوردن / شباهت داشتن |
take away |
منتقل کردن / جمع کردن چیزی از جایی |
take back |
عقب کشیدن / پس کشیدن |
take down |
خراب کردن / پیاده کردن |
take for |
اشتباه برایِ |
take in |
گول زدن / کوچک کردن / فهمیدن |
take off |
ترک کردن / راهی کردن / بلند شدن از زمین |
take on |
استخدام کردن / تعهد کاری کردن |
take out |
حذف کردن |
take over |
کنترل چیزی را به دست آوردن |
take to |
واکنش نشان دادن / وقف کردن |
take up |
به تصرف درآوردن / بحث کردن / آغاز سرگرمی یا کاری |
شرکت کردن |
take part |
رخ دادن / اتفاق افتادن |
take place |
افعالی عبارتی (دوبخشی و چند بخشی) تشکیل شده با bring:
معنی |
فعل |
به یاد آوردن |
bring back |
به جلو انتقال دادن / به زمین انداختن |
bring down |
تولید کردن / در زمان کمتری ایجاد کردن |
bring forward |
تولید کردن / وارد کردن |
bring in |
عامل رخداد چیزی شدن / ادامه دادن |
bring on |
واضح ساختن |
bring out |
به هوش اوردن |
bring round/to |
پرورش دادن / تعلیم دادن |
bring up |
افعالی عبارتی (دوبخشی و چند بخشی) تشکیل شده با turn:
فعل |
معنی |
turn down |
برگشته / برگرداندن |
turn in |
برگرداندن |
turn off |
خاموش کردن / خاموش شدن |
turn on |
روشن کردن / به جریان انداختن |
turn out |
تولید کردن / وارونه کردن / خاموش کردن |
turn over |
برگرداندن / وارونه کردن / مرور کردن |
turn up |
ظاهر شدن / رخ دادن |
برخی از سایر افعال عبارتی:
معنی |
فعل |
معنی |
فعل |
پاره کردن |
tear up |
مرتب کردن / باز شدن |
clear up |
کشف کردن |
find out |
جلوه دادن / خودنمایی کردن |
show off |
بیرون زدن |
pop out of |
طفره رفتن / سر دواندن |
put off |
خوردن |
gobble up |
ترکیب کردن / ساختن |
make up |
اضافه کردن |
put on |
انجام دادن |
carry out |
ترک کردن |
give up |
زنده ماندن |
live through |
منقرض شدن |
die out |
پش بینی کردن / انتظار داشتن |
ward off |
غرق شدن |
go down |
کنار کشیدن |
move away |
پخش کردن / تقسیم کردن |
hand out |
مصرف کردن / تحلیل رفتن |
use up |
قطع کردن / به زمین زدن |
cut down |
حفظ کردن |
keep up |
حساب کردن |
work out |
ترک کردن |
wear off |
تولید کردن |
come out with |
شکست خوردن / مردود شدن |
break down |
نوسان داشتن |
go up and down |
متصل شدن / اتصال دادن |
hook up |
در نظر گرفته شدن |
single out |
سبب شدن / چقه زدن |
set off |
یافتن / آشکار کردن |
pick out |
نام نویسی کردن / کمک طلبیدن از |
sign up |
باد کردن / متورم شدن |
blow up |
انتقال دادن |
send back |
جمع کردن |
pack up |
ملاقات کردن |
stop by |
شایان ذکر است که از این افعال در بیشتر آزمون ها سوال میاد.. پس بهتره در حد توان حفظشون کنین.. البته این افعال همه افعال عبارتی موجود نیستند و تعدادشون بیشتر از اینهاست..
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در دوشنبه 16 مرداد1391ساعت 12:49 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
قید های زمان در زبان انگلیسی (adverbs of time in english language)
سلام.. این پست رو اختصاص میدم به آشنا کردن شما با قیدهای زمان.. این لغتها خیلی می تونن تو مکالمتون استفاده بشن.. بهتره اونا رو یاد بگیرین..
sometimes: گاهی اوقات
occasionally: گاه به گاه
frequently: مکرراً
formerly: قبلاً
previously: سابقاً
prior to: قبل از
eventually: سرانجام
henceforth: از این پس
simultaneously: به طور همزمان
meanwhile: در این خلال، در این اثناء
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در جمعه 6 مرداد1391ساعت 9:16 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
ایده های افراد در زندگی به زبان انگلیسی (people's ideas in life)
هر فرد تو زندگی خودش ایده ها و افکار و ارزش هایی داره.. توی این پست میخام چند تا لغت در مورد طرز تفکر و ارزش افراد براتون مبذارم.. شما جزو کدوم دسته از آدمهایید؟!
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
معنی |
word |
معنی |
word |
ذهن آزاد |
open-minded |
ذهن بسته |
close-minded |
مثبت اندیش |
optimistic |
محافظه کار |
conservative |
منفی اندیش |
pessimistic |
سنت گرا |
conventional |
واقع بین |
realistic |
کم تحمل |
intolerant |
صبور |
tolerant |
آزادی خواه |
liberal |
غیر سنت گرا |
unconventional |
مدرن |
modern |
غیر واقع بین |
unrealistic |
کهنه پرست |
old-fashioned |
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در پنجشنبه 5 مرداد1391ساعت 11:29 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
S.O.S (پیغام خطر) چیست؟ (?What is S.O.S)
سلام.. توی این پست میخام بگم که S.O.S مخفف چیه و یعنی چی..
S.O.S در واقع یعنی پیغام خطر که اون رو تو مواقع ضروری به کار می برن و در واقع وقتی از این ترکیب استفاده میشه از کسی یا ارگانی درخواست کمک میشه و یا هشداری به کسی یا گروهی داده میشه..
اما S.O.S مخفف چیه..؟
S.O.S مختصر شده ترکیب Save Our Soul هست که در کنار هم معنی "روح ما را نجات دهید" هست..
با یه مثال این پست رو به اتمام میرسونم..
I sent an S.O.S to my friend: پیغام خطری به دوستم فرستادم
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در چهارشنبه 4 مرداد1391ساعت 23:25 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
10 لغت مفید در زبان انگلیسی1 (ten useful words in english language1)
سلام.. راستش دلم برا آپدیت کردن تنگ بود، برا همین دفتر لغاتم رو آوردم.. میخام یه رازی رو بگم.. توی این دفتر لغتهایی که تو کلاسای زبان که خیلی وقت پیش میرفتم و یاد گرفتم رو یادداشت کردم.. هر کی بتونه اونو ازم کش بره واقعا شانس آورده.. اما من حواسم جمعه!!
امشب 10 تا لغت خوب رو از صفحات اولش براتون میتایپم.. شاید به کارتون بیاد..
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
word |
معنی |
word |
معنی |
bigamy |
شوهر دو زنه، زن دو شوهره |
turn coat |
خائن |
wet blanket |
ضد حال |
sanction |
تحریم |
whisper |
پچ پچ کردن |
doom |
قیامت |
vulture |
لاشخور |
gambler |
قمارباز |
6 o'clock |
ته ریش |
superstitious |
خرافاتی |
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در سه شنبه 3 مرداد1391ساعت 23:8 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
دشوارترین کلمات در زبان انگلیسی (the most difficult words in english language)
دانشمندان طی پژوهشی جدید به بررسی کلماتی پرداختند که صحیح نوشتن آنها برای اغلب افرادی که زبان انگلیسی سروکار دارند، دشوار است.
کلمه "separate" به معنی "جدا، جداگانه و تفکیک کردن" در صدر لیست کلماتی قرار دارد که بیشترین غلط املایی هنگام نوشتن آن صورت میگیرد؛ اغلب افراد حرف a پس از p را به اشتباه e مینویسند.دومین کلمه در لیست کلماتی که به اشتباه املاء (هجی) میشوند، "definitely" است که اکثر افراد در تشخیص محل به کار بردن حروف i و e دچار مشکل میشوند.
کلماتی چون "manoeuvre" به معنی "مانور" و "occurrence" به معنی "رخداد" نیز در ادامه این لیست قرار دارند.
اغلب انگلیسی زبانان مانند ما، کلمات انگلیسی را همانطور که تلفظ میشوند، نوشته و به این ترتیب اغلب اشتباه میکنند.
کلمات "consensus" و "unnecessary" و "acceptable" و "referred"نیز در ادامه این لیست ده تایی قرار دارند.
2 سوم از افرادی که در این مطالعه مورد بررسی قرار گرفتهاند، اذعان دارند که امکانات تصیح املاء کلمات در نرمافزارهای رایانهای ویرایش کلمات، آنها را در صحیح نوشتن کلمات در نامه نگاریهای دستی یا یادداشتنویسی ناتوان ساخته است.
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در دوشنبه 8 خرداد1391ساعت 19:0 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
نشانه ها و علامتهاي اختصاري در زبان انگلیسی (symptoms and signs in english language)
در این پست شما رو با نشانه ها و علائم اختصاری در زبان انگلیسی آشنا می کنیم:
( , ) comma کاما
( . ) period, decimal point نقطه
( ; ) semicolon نقطه ویرگول
( : ) colon دو نقطه
( ! ) exclamation mark / exclamation point علامت تعجب
( ? ) question mark علامت سوال
( ' ) apostrophe, prime آپوستروف
( " ) quotation mark علامت نقل قول
( ( ) ) parenthesis پرانتز
( [] ) square bracket / bracket کوروشه
( {} ) brace آکولاد
( < ) less-than sign کوچکتر از
( > ) greater-than sign بزرگتر از
( $ ) dollar sign علامت دلار
( / ) slash ممیز
( % ) percent درصد
( - ) dash / hyphen خط فاصله
( # ) number sign
( & ) ampersand
( @ ) at sign
( * ) asterisk
( _ ) underscore
امیدوارم استفاده کنین...
* داداش/آبجی برای سلامتی مریضا و شادی روح اموات صلوات بفرس...
برچسبها: لغت
+ نوشته شده در شنبه 6 خرداد1391ساعت 13:40 توسط سعید | آرشیو نظرات/سوالات
شغل ها (مشاغل) در زبان انگلیسی2 (jobs in english language2)
پیش از این در یکی از پست ها تعدادی از مشاغل را به زبان انگلیسی بیان کرده بودیم. در این پست لیست کاملتری از مشاغل را درج می کنیم که امیدورام ازش اسفاده کنین.
ورود کاربران
» رمز عبور را فراموش کردم ؟
عضويت سريع
تبادل لینک هوشمند
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
مواد درسی
و آدرس
zoormand.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
خبرنامه
شغل |
معادل فارسی |
شغل |
معادل فارسی |
||||||||||||||
actor |
هنرپیشه مرد |
actress |
هنر پیشه زن |
||||||||||||||
artist |
هنرمند |
captain |
ناخدا |
||||||||||||||
assistant |
معاون |
demarche |
بخشدار |
||||||||||||||
banker |
بانکدار |
dressmaker |
خیاط زنانه |
||||||||||||||
blacksmith |
آهنگر |
rancher |
گله دار |
||||||||||||||
boss |
رئیس |
gardener |
باغدار |
||||||||||||||
brigadier |
سرتیپ |
muezzin |
موذن |
||||||||||||||
caretaker |
سرایدار |
cameleer |
ساربان |
||||||||||||||
clerk |
کارمند |
cook |
آشپز |
||||||||||||||
coach |
مربی |
dentist |
دندانپزشک |
||||||||||||||
colonel |
سرهنگ |
carpenter |
نجار |
||||||||||||||
diver |
غواص |
rancher |
چوپان |
||||||||||||||
doctor |
پزشک |
house maker |
خانه دار |
||||||||||||||
doorkeeper |
دربان |
council |
شورا |
||||||||||||||
fireman |
آتش نشان |
writer |
نویسنده |
||||||||||||||
fisherman |
ماهیگیر |
waiter |
گارسون |
||||||||||||||
greengrocery |
سبزی و میوه فروش |
professor |
استاد |
||||||||||||||
guard |
نگهبان |
seller |
فروشنده |
||||||||||||||
guard man |
مرد پاسدار |
glassmaker |
شیشه ساز |
||||||||||||||
headmaster |
مدیر مرد |
headmistress |
مدیر زن |
||||||||||||||
judge |
قاضی |
housewife |
زن خانه دار |
||||||||||||||
lawyer |
وکیل |
painter |
نقاش ساختمان |
||||||||||||||
worker |
کارگر |
boatman |
قایقران |
||||||||||||||
mayor |
شهردار بخش نظرات تبلیغچت باکس
آمار![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نظرسنجي | ||||||||||||||||
|